از ریشـــه مـــی کَنَند درخت بلنـــد را

آن نخل بی شکوفه ی گیسو کمند را

مادر!صدا ،صدای عروسی ست گوش کن

دارند  مــــی بَرند  همـــــان  قد بلنـــد را

مادر! ببین زنان چه جسورانه بسته اند

برجای جای بوســـه ی من دستبند را

مادر مراببخش کـه هنگام رفتن است

وقت است تا رهاکنم این قید و بند را

اینک وصیتی ست مرا:«روز مرگ من

آنان کــه تا کنار جسد می رسند را،

-تأکید کن بگو  که بخوانند جای «حمد»

این شعرهـای ساده ی مردم پسند را»

 

جواد ضمیری

http://www.axgig.com/images/36795537950459299059.png